یه خاطره از روز برفی تبریز

– من عاشق زمستانم عاشق اینکه ببینمت در زمستان آرام راه می روی که سر نخوری که گونه هایت از سرما سرخ شده است سر خود را تا حد ممکن در یقه ات فرو..

من عاشق زمستانم عاشق اینکه ببینمت در زمستان آرام راه می روی که سر نخوری که گونه هایت از سرما سرخ شده است سر خود را تا حد ممکن در یقه ات فرو ک
- A memory of a snowy day in Tabriz

با دیگران به اشتراک بگذارید:

امتیازدهی: