وقتی بیدار شدم رسیده بودیم ،،یکم احساس سرما کردم مامان داشت وسایلو جم و جور میکرد که پیاده بشیمکوله پشتیمو برداشتم حتی رو اونم عکس بیلی بو - the story of me and bailey dream gift part ii